بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره
انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره
در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم
زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم
پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم
من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم
انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره
ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام بباره
ادامه مطلب
+نوشته
شده در سه شنبه 20 تير 1391برچسب:, ;ساعت22:7;توسط lovelorn; |
|
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو گله ای نیست، من و فاصلهها همزادیم آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن! من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز که همین شوق مرا، خوب ترینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست!
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست!
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
من همین قدر که گرماست زمینم کافی ست
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
+نوشته
شده در شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, ;ساعت15:41;توسط lovelorn; |
|
یا تو زیباتر شدی یا چشام بارونیه .. این قفس بازه ولی قلب من زندونیه میخوام آروم شم تو نمیذاری .. هر دو بی رحمن عشق و بیزاری همه دنیامو زیر و رو کردم .. تو رو شاید دیر آرزو کردم
من پشیمون میکنم جاده رو از رفتنت .. تو نباشی میپره عطرتم از پیرهنت
ادامه مطلب
+نوشته
شده در شنبه 19 فروردين 1391برچسب:تلافییا تو زیباتر شدی یا چشام بارونیه ,, این قفس بازه ولی قلب من زندونیه من پشیمون میکنم جاده رو از رفتنت ,, تو نباشی میپره عطرتم از پیرهنت میخوام آروم شم تو نمیذاری ,, هر دو بی رحمن عشق و بیزاری همه دنیامو زیر و رو کردم ,, تو رو شاید دیر آرزو کردم, ;ساعت15:39;توسط lovelorn; |
|
بی قرار توام و در دل تنگم گلههاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟ بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است باز میپرسمت از مسأله ی دوری و عشق
آه بی تاب شدن عادت کم حوصلههاست
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
«بال» وقتی قفس پر زدن چلچلههاست
مثل شهری که به روی گسل زلزلههاست
+نوشته
شده در شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, ;ساعت15:38;توسط lovelorn; |
|
آدم دوربرش خیلی بود. خوب خودش هم خوشگل بود هم درس حسابی میخوند هم همه چیزش ردیف بود.
یه مدتی خوب شیطونی کرد. که تو این مدت من ازش خبر نداشتم تا همین چند وقت پیش که یه دفعه ای دیدمش. ردیف نبود. انگاری دلش خیلی پر بود.
با هم رفتیم ۱ قدمی بزنیم. ازش پرسیدم:
– چه خبر؟
با حالت گرفته گفت از دفعه آخری که دیدمت هیچ خبر به درد بخوری نیست.
ـ چه میکنی ؟
ادامه مطلب
+نوشته
شده در شنبه 19 فروردين 1391برچسب:به دنبال آرزوها, ;ساعت15:35;توسط lovelorn; |
|
گریه شاید زبان ضعف باشد
شاید کودکانه شاید بی غرور… اما هر وقت گونههایم خیس میشود میفهمم نه ضعیفم نه کودکم بلکه پر از احساسم… http://www.asheghaneha.ir/wp-content/uploads/2011/03/gerye.jpg
من و انتظار و کابوس تنهایی.. دارم آینهها رو گم میکنم کم کم.. نگو از تو چشمام چیزی نمیخونی.. اگه این بهارم برنگردی خونه.. منو رها کن از این فکر تنهایی.. دارم از خودم با فکر تو رد میشم.. نگو از تو چشمام چیزی نمیخونی.. اگه این بهارم برنگردی خونه.. منو رها کن از این فکر تنهایی.. منو رها کن از این فکر تنهایی..
من و حس اینکه هر لحظه اینجایی
تو رو هر طرف رو میکنم، میبینم
تو که لحظه لحظه حالم رو میدونی
دیگه چیزی از من یادت نمیمونه
تو نرفتی، نه تو هنوزم اینجایی
دارم عاشقی رو با تو بلد میشم
تو که لحظه لحظه حالم رو میدونی
دیگه چیزی از من یادت نمیمونه
تو نرفتی، نه تو هنوزم اینجایی
تو نرفتی، نه تو هنوزم اینجایی
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستارههای زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستارهها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستارههای از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری…
+نوشته
شده در جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, ;ساعت16:5;توسط lovelorn; |
|
دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام
آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست از تو دلگیرم که نیستی کنارم .. من دارم میمیرم تو کجایی من باز بی قرارم
آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست
میدونی جز تو کسی رو ندارم .. باورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم
+نوشته
شده در جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, ;ساعت15:58;توسط lovelorn; |
|
http://img4up.com/up2/09791317610317296434.jpg
از همان ابتدا دروغ گفتند! مگر نگفتند که "من" و "تو" ، "ما" می شویم؟! پس چرا حالا "من" این قدر تنهاست! از کی "تو" اینقدر سنگ دل شد؟!... اصلا این "او" را که بازی داد؟!... که آمد و "تو" را با خود برد و شدید "ما"! می بینی قصه ی عشقمان! فاتحه ی دستور زبان را خوانده است به پندار تو : جهانم زیباست ، جامه ام دیباست ، دیده ام بیناست ، زبانم گویاست ، قفسم هم طلاست ، به این ارزد که دلم تنهاست http://img4up.com/up2/22476992171597990025.jpg
+نوشته
شده در جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, ;ساعت15:55;توسط lovelorn; |
|